همانطور که در قسمت قبل اتفاق افتاد، آقای عزیز به جای حافظهی خودش به حافظهی گوشیاش اعتماد کرده بود. برفک حتی پسر آقای خوشحال را هم گول زده است. آقای خوشحال به او میگوید که باید مراقب باشد چون برفک گاهی تغییر قیافه میدهد و اینطوری بچهها را گول میزند. درست در همین لحظه برفک توی پارک مشغول فریب دادن بچههاست. اما عمو پورنگ به موقع از راه میرسد. آقای عزیز که به خاطر گم کردن آن کد ویژه حسابی ناراحت و عصبانی است به جای اینکه حرف برفک را گوش کند به او یک درس حسابی میدهد. هر کدام از ما میتوانیم در موقعیت آقای عزیز قرار بگیریم. و یا خیلی زود برفک درونمان ما را گول بزند و از ما بخواهد بهجای حافظهی خودمان به حافظه گوشی اعتماد کنیم. اما ذهن انسان خیلی بیشتر از یک گوشی تلفن همراه گنجایش به خاطر سپردن و تجزیه و تحلیل را دارد. شاید وقتش رسیده باشد که به استفاده از نیروی ذهن و حافظهی خودمان برگردیم. و به یاد بیاوریم که آدمهایی در سن و سال گیل خان همه حساب و کتابهایشان را ذهنی انجام میدادند.
برای ثبت نظر وارد حساب کاربری خود شوید. ورود
هیچ نظری هنوز ثبت نشده است.